معنی پرندهای کوچک و سیاهرنگ
حل جدول
سار
پرندهای کوچک و آوازخوان
توکا
پرندهای کوچک و خوشآواز
سهره
سیاهرنگ
شبدیز
پرندهای کوچک و سیاه رنگ
سار
پرندهای کوچک شبیه گنجشک
چرخریسک
پرندهای شکاری
قوش
صقر
صقر، هیلا
هیلا
پرندهای آوازخوان
باسترک
پرندهای کبودرنگ
واک
پرندهای خوشآواز
چکاوک
فرهنگ عمید
دارای جسم یا اندازۀ اندک: دستهای کوچک،
(اسم، صفت) آن که سنش کم است، خردسال،
[مجاز] دارای مقام پایین،
[مجاز] بیارزش، پست: آدم کوچک و کوتهبینی بود،
[مجاز] صفتی که شخص هنگام تواضع به خود میدهد، مطیع: من کوچک شما هستم،
لغت نامه دهخدا
کوچک. [چ َ / چ ِ] (اِخ) لقب اردشیربن شیرویه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ثم ابنه (ابن شیرویه الساسانی) اردشیر و لَقَبَه ُ کوچک، ای صغیر. (مفاتیح العلوم خوارزمی، یادداشت ایضاً).
معادل ابجد
673